ترانه‌ای در تاریکی

آن که جایگاهش را شناخت/ چگونه می‌شود جلویش را گرفت؟

ترانه‌ای در تاریکی

آن که جایگاهش را شناخت/ چگونه می‌شود جلویش را گرفت؟

ساعتی همراه او

 

درد همان درد است ...

2 خط سیاه بالا و پایین چشم‌ها که امتدادشان از گوشه‌ی دو چشم پیداست. دختر در آینه به خود نگریسته و اخم‌ها را در هم می‌کشد ـــ  سرخی چشم‌ها را با این خطوط سیاه نمی‌توان پنهان کرد ــ  ...لکه‌های قرمز صورتش را به خوبی با کرم پودر پنهان می‌کند، برس را روی رنگ قرمز ـ قهوه‌ای چپ و راست می‌برد و هاله‌ای کمرنگ روی گونه‌ها ظاهر می‌شود...رژ لب تیره لازم است تا زخم‌های روی لب پنهان شوند ــ یادش نمی‌آید چه وقت با دندان به جان پوست لبش افتاده ــ  ... کمی از آینه فاصله می‌گیرد، با حواس پرتی به سر تا پای خود نگاهی می‌اندازد و سعی می‌کند مثل تصویر زیبا و شاداب باشد...

شلوار برمودای آبی روشن...مانتوی مشکی کوتاه...شال زرد و نارنجی...کفش‌های اسپرت نارنجی...

دم در نگاهی به آینه‌ی راهرو می‌اندازد و اشک در چشمان سیاهش حلقه می‌زند. لعنت به این چشم‌های نا‌فرمان...

...بوق‌ها...صداها و دست‌هایی که گاه به گاه لمسش می‌کنند...کسی در گوشش نجوا می‌کند " چند می‌گیری؟ " ...سرش خالیست...خالی ِ خالی ِ خالی ...حتی یادش رفته که همیشه گارد می‌گرفته و آماده‌ی دفاع از خود بوده...

لرزش موبایل را توی جیب شلوار حس می‌کند...باز کسی می‌خواهد بداند کجاست...چه می‌کند...کی میآید...باز کسی نگران روسپی‌های ریش‌دار و دم کلفت توی خیابان و اخلاق تند اوست...

رهایش کنید...شما را به خدا رهایش کنید...لحظه‌ای آرامش...ثانیه‌ای سکوت و مرگ... اگر بگذارید مدت‌هاست که نیازمندش است.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
صونا جمعه 24 شهریور 1385 ساعت 16:14 http://www.hoveyat.bologsky.com

وبلاگ بسیار بسیار زیبایی داری؛بدون اقراق می گم.زبان نوشتاریت زیبا و لطیف،و در عین حال تاثیرگذار هست.
امیدوارم بازم متن های جدید و خوبتو ببینم.
صونا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد