-
شرح غیبت!
جمعه 5 آبان 1385 11:25
زندگی متفاوتی را تجربه میکنم. روزهایی که اگر افسارشان را در دست نگیرم به روزمرگی کامل میکشانندم...کارهایی که پیش از این هیچ جایی در برنامهی روزانهام نداشتند حالا باید به دست خود انجام دهم. تنها زندگی کردن را همیشه دوست دارم. لحظههایی که در اوج خستگی باید کشان کشان خود را به جایی برسانی...خستگی و کلاس و درسهای...
-
نوسان
پنجشنبه 30 شهریور 1385 15:50
از ناامیدی به امید از شادی وصف ناپذیر به اشک...نوسانهای پیاپی میان مثبت و منفی روزهایم را رنگ میزند. گاهی تنها صفر مطلق هستم، خالی از هر گونه حس و فکر. میدانی تلاش برای اثبات یعنی چه؟ میدانی چنین تلاشی چقدر فرساینده است؟ نمیدانم چگونه توضیح بدهم. گاهی توضیحش برای خودم هم سخت است. تا قلم برمیدارم که شروع به...
-
ساعتی همراه او
یکشنبه 19 شهریور 1385 14:29
درد همان درد است ... 2 خط سیاه بالا و پایین چشمها که امتدادشان از گوشهی دو چشم پیداست. دختر در آینه به خود نگریسته و اخمها را در هم میکشد ـــ سرخی چشمها را با این خطوط سیاه نمیتوان پنهان کرد ــ ...لکههای قرمز صورتش را به خوبی با کرم پودر پنهان میکند، برس را روی رنگ قرمز ـ قهوهای چپ و راست میبرد و هالهای...
-
لطفن به کلمه "برابری" توجه شود!!
چهارشنبه 8 شهریور 1385 13:05
برای امضا و حمایت اینترنتی از کمپین " یک میلیون امضا " به این آدرس مراجعه کنید: تغییر برای برابری ** تایید امضای خود را فراموش نکنید. در غیر این صورت امضا شما معتبر نیست
-
تاثیر قوانین بر زندگی زنان
یکشنبه 5 شهریور 1385 13:23
فعالان جنبش زنان در تدارک کمپین " یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیضآمیز " این کمپین که در راستای پیگیری قطعنامه تجمع 22 خرداد ، از سوی جمعی از فعالان جنبش زنان تدارک دیده شده است، تلاشی وسیع برای تغییر قوانین ناعادلانه و زن ستیز است و در نظر دارد با جمع آوری یک میلیون امضاء، فراگیر بودن این خواسته در لایه های...
-
در انتظار چه چیز نشستهایم؟
یکشنبه 29 مرداد 1385 00:41
ماهواره روشن است، یکی از همان برنامهها که سازندگانش همیشه دچار توهماند و دائمن از آزادی و دموکراسی حرف میزنند...برنامههای مسخرهای که باید نام همهشان را (( چه کسی بهتر فحش میدهد؟؟)) گذاشت!!! ...آقایی از شیراز زنگ میزند که : (( مشکل ما ایرانیان فقط با مداخلهی نظامی آمریکا و جنگ حل میشود.)) ......کنترل را پرت...
-
چند حس و تصویر از جابهجایی
چهارشنبه 4 مرداد 1385 03:11
مجالی برای نوشتن نیست. از صبح تا دو ساعت از نیمه شب گذشته مشغول کار هستیم. از گرفتن کارتن از این مغازه و آن فروشگاه تا تفکیک وسیلهها از هم و چیدنشان. بعد از همهی اینها چسباندن درب کارتنها میماند و طناب پیچ کردن ِ بستههای سنگین. من هم خودکار و دفترچه به این دست و ماژیک در دست دیگر روی کارتنها شماره میزنم و...
-
"با قامتی به بلندی فریاد"
چهارشنبه 21 تیر 1385 03:47
میدانی... ما خط خطی شدهایم. اما محو، هرگز. این هزار و یک شب نقطهی پایان خواهد داشت...خواهی دید! --------------- خواندن مطالب این وبلاگ را به همه توصیه می کنم: ( این وبلاگ به هدف آشنا ساختن خوانندگان، با پدیده هموفوبیا، و راهکارهای مقابله با آن، بوجود آمده است.)
-
من درد در رگانم...
شنبه 17 تیر 1385 13:28
نوشتی تو نمیدانی...نمیدانی که هر شب تا صبح چهرهاش خیس ِ خون دور اتاق میچرخد و دیوانهام میکند. نمیدانی سه سال است که هر شب در آغوشش میگیرم و زار میزنم.... سه سال ... که هر شب روی دستهایم جان میدهد. ... دلم میخواهد برایت بنویسم : کاش من هم لحظهی آخر پیشش بودم...آن همه کبودی و خون...آن همه سکوت...ای کاش...
-
نابودی حساسیتها
سهشنبه 13 تیر 1385 04:59
1ـ ) نوار غزه...نوار غزه؟......فلسطین؟...اسرائیل...بمب...موشک...دیوار حایل...صهیون...چند سال است که این لغات را میشنویم؟ هر روز در هر بخش خبری، با عکس و فیلم و مصاحبه و... در خبر ساعت 14 مصاحبههایی نشان میداد که در آن مصاحبهشوندگان بر ادامهی مبارزه تا آزادسازی قدس تاکید میکردند. با شنیدن نام "قدس" یک لحظه جا...
-
میان زیباترینها
سهشنبه 6 تیر 1385 03:08
خانوادهام برای زندگی به شهر دیگری خواهند رفت و من حداقل تا پایان دورهی لیسانس (یکسال و نیم دیگر) اهواز هستم. آنقدر کار سرمان ریخته که من یکی ترجیح میدهم خود را به نفهمی بزنم!!! اصلن نمیدانم باید از کجا شروع کنم. تا دست به چیزی میزنم یادم میآید که من هنوز ساکن اینجا هستم و به وسیلههایم احتیاج دارم. آنقدر دور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 خرداد 1385 00:57
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل...
-
خشونت پلیس در برخورد با تجمع مسالمت آمیز زنان
سهشنبه 23 خرداد 1385 16:42
لعنت به من که تمام مدت از نگرانی راه رفتم و هیچ کاری از دستم برنمیآمد. خشونت پلیس در برخورد با تجمع مسالمت آمیز زنان را محکوم می کنیم در ساعت پنج عصر،تجمع زنان به خشونت کشیده شد.(فهیمه خضر حیدری) الهه حبیبی: تجمع آرام و بی حرکت ما به غوغایی تبدیل شد که بیا و ببین عکسهای کسوف از تجمع عکسهای منصور نصیری از تجمع تیتر...
-
زن نارنجی 2
دوشنبه 22 خرداد 1385 00:30
تو بانوی نارنجی بودی،..... بانوی نارنجیای که بر قلهی عاشقی هم، از ضمیر و پسوند مالکیت متنفر بود. هیچ وقت...هیچ وقت اجازه ندادی " بانوی من " بخوانمت...شاید از آینده میترسیدی. میدانی...نارنجی بودن تو ، برای من که پالتام همیشه پر بود از رنگ صورتی، تجربهای سخت، هیجان انگیز و نو بود. گاهی فکر میکردم ظهور تو میان...
-
زن نارنجی
جمعه 19 خرداد 1385 12:04
تو بانوی نارنجی بودی ، این را همه میدانستند... نارنجی...حتی وقتی هیچ نوری نمیتابید. با این همه من هر بار برایت صورتی میدوختم. آخر دلم میخواست صورتی بپوشانمت! صورتی ِ خیلی روشن...انگار قلموی قرمز را توی یک پالت پر از رنگ سپید زده باشی ... ((شاید ادامه داشت!)) ------------------ پ.ن: شماها اصلن به سمت چپ صفحه توجه...
-
تجمع مسالمت آمیز زنان در اعتراض به قوانین زن ستیز
سهشنبه 16 خرداد 1385 12:43
از زمان تدوین قوانین در دوران مشروطیت و به ویژه طی هشتاد سال گذشته تلاش زنان ایرانی همواره متوجه دستیابی به حقوق برابر و انسانی بوده است. اما با وجود تمامی این تلاش ها، در کلیه قوانین از جمله قوانین مدنی و جزایی حقوق اولیه زنان همچنان نادیده گرفته شده و بن بست های قانونی بسیاری را بر زندگی زنان جامعه ایرانی تحمیل کرده...
-
بد آموزی؟؟؟
دوشنبه 15 خرداد 1385 04:09
چندی پیش کتاب قدیمی، کوچک و کم حجمی پیدا کردم به نام ( سیر بدآموزی در دیوان شهریار)!!! با اینکه هنوز چند صفحهای مانده تا تمامش کنم، اما نتوانستم تحمل کنم و چیزی ننویسم! کتاب به قلم " مهدی اکبری حامد " و است و به عقیدهی من با ادبیاتی فوقالعاده سطح پایین و توهین آمیز نوشته شده. من دیوان اشعار شهریار را نخواندهام...
-
به آذینمان هم رفت.
پنجشنبه 11 خرداد 1385 14:19
محمود اعتماد زاده (م.ا.به آذین) رفت. کسی که با ناماش(جان شیفته) ، (دن آرام) و (زمین نو آباد) به یادم میآید آثاری که پس از او هیچ کس نتوانست آن طور که باید و شاید ترجمهشان کند. (یادش جاوید) خبر را امروز صبح در (شرق) خواندم.
-
زنانی که من هستم! ++(1 پی نوشت دیگر)
دوشنبه 8 خرداد 1385 21:22
تضادهای درون شدت یافتهاند، روزهاست که بر سر هر مسئلهی به ظاهر کوچکی با خود درگیر میشوم. زن درون گاهی دفاع میکند و گاه محاکمه. او نمیداند که بیرون چه میگذرد...او نمیفهمد که در این جامعهی لعنتی هر چیز به ظاهر کوچک و بیربطی به همه چیز و همه کس مربوط است. زن درون محکم است و عمل میخواهد...تنها عمل...او نمیداند...
-
حس کنجکاوی...اما چرا این قدر دیر؟؟؟
جمعه 5 خرداد 1385 11:03
با چند نفر از بچهها دور هم نشسته و از هر دری سخن میگوییم. جمعمان یکدست نیست و تنها وجوه مشترک افراد زن بودن و تشابه سنی (21 تا 23 سال) است. صحبت بر سر این است که برای عدهای از زنان اولین تجربهی س....ک....س به اندازهای دردآور و وحشتناک است که تمامی تجربیات بعدی را تحت تاثیر خود قرار میدهد. یکی از بچهها از زنی...